عرق از برگ گل انگیختنش را نگرید


آب و آتش بهم آمیختنش را نگرید

دامن افشاندن و برخاستنش را بینید


ساغر افکندن و می ریختنش را نگرید

همچو طفلی که دهد بازی مرغان حریص


دام به نهادن و بگریختنش را نگرید

گرچه می گویم و غیرت به دهان می زندم


کوه سیم از کمر آویختنش را نگرید

جان دیوانهٔ من می رود اینک بیرون


از بدن رابطه به گسیختنش را نگرید

محتشم اشک ز چشم آه ز دل کرده رها


فتنه از بحر و بر انگیختنش را نگرید